loading...
هر رمانی بخوای تو وبلاگمون هست
REYHANEH بازدید : 402 شنبه 17 مرداد 1394 نظرات (2)

سلام عزیزان

ریحانه هستم

خوش حالم از این که به وبلاگمون اومدین

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقاد داشتین بهمون بگین

وبلاگمون تازس و مطالبمون کم یاریمون کنین و با نظراتون بهمون کمک کنین

نویسنده هم قبول میکنیم

راستی کسایی که میخان رماناشون رو تو فضای مجازی بزارن میتونن رماناشون رو تو وبلاگ ما با اسم خودشون بزارن تنها راهشم اینه که تو نظرات بهمون بگین

در ضمن هر رمانیم خاستین بگین بزاریم

هرپستیم مشکل داشت بگین درستش کنیم

ممنون میشم عضو بشین

ممنون

 

با ما در اینستاگرام و تلگرام در ارتباط باشید برای ورود کلیک کنید.

تلگرام

اینستاگرام

REYHANEH بازدید : 11023 جمعه 28 آبان 1395 نظرات (2)

دانلود رمان برزخ اما... - www.negahdl.com

این رمان ادامه ی ادم و حواست . درست از لحظه ای که امیرمهدی تصادف می کنه .

خلاصه : تویی که از شگرف ترین آسمانها عروج کردی تا بودنت رو، ارزونی تنهاییم کنی…
تویی که من رو از تاریک ترین ژرفای این دریای همیشه طوفانی، تا حقیقت شیرین نور و گرما بالا آوردی…
و زورق سرگردانی م رو، از اسارت جوش و خروش های سر به هوا نجات دادی…
این روزها اگر بغضی ترک می خوره….اگر غمی جدید زائیده می شه… همه برای توئه…
برای تویی که نمی دونم روزی می رسه که چشمام رو با ردّ نگاهت، متبرک کنی ؟…
و من چشم انتظار اون لحظه، هر وفت که بارون بباره، صدات می زنم…
نه با نوای زبانم …که با نوای دل…چرا که تو درون منی…و دیگه نیازی به آوا و کلام نیست….

انگار دستام سرد سردن
انگار چشمام شب تارن
آسمون سیاه، ابر پاره پاره
شرشر بارون، داره میباره
حالا رفتی و من، تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم، تو بودی فقط همین

گفتی برو، تنها بمون
با غصه ها، همراه بمون
دیگه نمی تونم، خسته ی خسته ام
طلسم غم رو، زدم شکستم
داره چشمام، ابر بارون
رو گونه هام، شده روون
رفتی و رفتی، تنها میمونم
تا آخر عمر، واسه ات میخونم
حالا رفتی و من، تنها ترین عاشقم رو زمین
تنها خاطراتم، تو بودی فقط همین

REYHANEH بازدید : 2524 جمعه 28 آبان 1395 نظرات (0)

دانلود رمان آدم و حوا -www.negahdl.com

خلاصه :
نمي داني كه لبخندت خلاصه اي از بهشت است و نگاه به بند كشيده ات ، شريف ترين فرش پهن شده براي استقبال از دلم ، كه هوايي حوا بودن شده ….
باور نمي كني كه من از ملكوت نگاه تو به عرش رسيدم ….
حرف هاي تو باراني بود كه زمين لم يزرع دلم را به بهاري سبز و شكوفايي مهمان كرد ….
هرچقدر مي خواهي آدم باش …
فرقي نمي كند در بهشت باشي يا رانده شده اي به زمين ..
من به هوايت حوا مي مانم …
خودت بگو ! حوا را چه به مجنون شدن !
چه گناه از من باشد چه تو ، محكوميم به تنها قانون بي قانون دنيا ؛ جاذبه ي عشق …
بيا تا در خلوتمان يكديگر را زمزمه كنيم ! ………

این رمان دو جلدی می باشد جلد دوم  :برزخ اما

REYHANEH بازدید : 1665 چهارشنبه 03 شهریور 1395 نظرات (0)

خلاصه رمان :

قصــه درمورد دختری به اسم آیناز که نه زیبایی افسانه ای داره که زبان زد خاص وعام باشه نه پول وثروتی که پسرا برای ازدواج با اون به صف باایستن….دختری با قیافه معمولی که تو همین جامعه زندگی میکنه….وبر خلاف تمام دخترا که عزیز کرده باباشون هستن این دختر نیست…

REYHANEH بازدید : 949 سه شنبه 05 مرداد 1395 نظرات (1)

 

به اصل داستان از گفته نوسنده : داستاندرمورد دختری بنام پانتی هستش که پدری عرب و مادری تهرانی داره . پدر این دختر زاده این عشیره خاص هستش و میراث دار این فرهنگ . پانتی ساکن تهران هست ولی قبلا بنا به دلایلی توی اون عشیره زندگی کرده . من عادت دارم که توی داستانهام گره ایجاد کنم و همراه با داستان این گره ها رو باز کنم ، برای همین خلاصه خاصی برای داستانهام نمینویسم

دانلود در ادامه...  ……………

 

REYHANEH بازدید : 1362 سه شنبه 04 اسفند 1394 نظرات (0)

 

 

خلاصه:سارا صداقت دانش اموز سال اخر دبیرستان و به نوعی پشت کنکوریه . تو هشت سالگی پدرو مادرشو از دست داده و پیش دایی زن دایی و پسر داییش فرشاد که رفتار ازار دهنده ای برایش دارد زندگی میکند.سارا تصمیم میگیرد مستقل شده و در منزل ارمان پناهی که مردی خشن است و رفتار تحقیر امیزی دارد مشغول میشود.فرشاد هنوز هم مثلا دلدار دختر خاله اش است و به دنبالش … پناهی از سارا به جبران نجات جانش میخواهد که در میهمانی اش ش…ب سرو کند و…ادامه مطلب

REYHANEH بازدید : 4048 دوشنبه 07 دی 1394 نظرات (0)

پشت یک دیوارسنگی

خلاصه اززبان نویسنده:
یه داستان از یه زندگی، شایدم 2 تا. آشنا برای بعضیها و غریبه و مجهول برای یه عده دیگه. کسایی که شاید دیده باشیم و شایدم نه.

یه دختر و یه پسر که به دنیا اومدن و ساخته شدن برای زندگی مجردی و تنهایی. هیچ رقمه شکل و رفتارشون به مسئولیت و تعهد و … نمی خوره.
زندگیهای مستقل با عقاید و رفتارهای خاص خودشون که شاید برای بعضیها قابل قبول نباشه.
حالا تصور کنید این دوتا آدم سر راه هم قرار بگیرن. چه جوری با هم کنار میان ؟؟؟؟..پایان خوش باتشکرهای بالا400وامتیازبالای400درهرپست .

نکته مهم این داستان اینه که دختر و پسر داستان کاملا” شخصیتهای واقعی هستن. کارها و اتفاقات و زندگیهاشون کاملا” واقعیه. پس اگه چیزی دیدید که خوشتون نیومد لطفا” خرده نگیرید من مجبورم که خود واقعیشونو بنویسم چون ازشون اجازه گرفتم که خودشونو تمام و کمال بنویسم.
البته میگم داستان واقعی تا اونجایی واقعیه که من براشون تصمیم نگرفتم و دست تو زندگیشون نبردم.

REYHANEH بازدید : 1132 چهارشنبه 25 آذر 1394 نظرات (0)

 

خلاصه ی از داستان رمان:

سوگند دانشجوی سال سوم رشته ی کامپیوتره تو یکی از شهرهای شمال. یه دختر شیطون و شر که با همه ی شیطنت و شادی همیشگی که داره دلش از زندگیش پره. همه چیز از یه sms اشتباهی شروع میشه که باعث آشنایی سوگند و مهران فرستنده sms میشه. زندگی عجیب مهران و تنهایش و روحیه داغون مهران در ابتدا باعث بوجود اومدن یه احساس مسولیت برای سوگند میشه و وقتی میفهمه مهران تا حالا چند بار دست به خودکشی زده ولی موفق نشده و باز هم می خواد کارش و تکرار کنه مصمم میشه که…..

REYHANEH بازدید : 1011 جمعه 20 آذر 1394 نظرات (2)

خلاصه:

یه مرد سرد و مغرور و تا اندازه بی احساس با کوله باری از خاطرات تلخ …
توی این دنیا هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن و جنگیدن نداره … تصمیم گرفته بد باشه … بدترین آدم دنیا و فقط روزها و ساعتها رو میکشه تا زندگیش تموم بشه… (شاین)
یه دختر سرسخت و مغرور و نترس و البته بسیار زیبا که یار همیشگیش اسلحشه و از هیچ احدالناسی هم ترس نداره درست مثل اسمش زیبا و ظریف اما به موقع برنده و کشنده … در ظاهر بی احساس اما … (کریستال)
این دو تا کوه غرور و لجبازی و یکدندگی … که از قضا دشمن خونی هم هستن و سایه هم رو هم با تیر میزنن! مجبور میشن با هم همراه بشن برای زنده موندن … برای فرار از مرگ …
توی این مسیر یه اتفاق ناباورانه بینشون پیش میاد …
اتفاق عاشقی …
اما به همین سادگیها نیست اونها برای به هم رسیدن خیلی سختی میکشن …

REYHANEH بازدید : 936 پنجشنبه 21 آبان 1394 نظرات (0)

 

 

 

 

خلاصه ی از داستان رمان:

جمیله خیلی بلند پروازه و از وضعیت زندگیش راضی نیست. اون به دلایلی از پلیس می ترسه و ازشون دوری می کنه. سعی می کنه با پسرهای پولدار دوست بشه و خودش رو به اونا پارلا معرفی می کنه و همه ی تلاشش اینه که دلشون و به دست بیاره. یه روز به طور اتفاقی با سیاوش آشنا می شه که یه پلیسه… پارلا از اون خیلی می ترسه و فکر می کنه که سیاوش همه جا دنبالشه و اونو زیر نظر داره. تا این که متوجه می شه سیاوش برای یک ماموریت پلیسی روی اون حساب باز کرده..

 

تعداد صفحات : 7

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نویسندگان
    آمار سایت
  • کل مطالب : 68
  • کل نظرات : 25
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 18
  • آی پی امروز : 58
  • آی پی دیروز : 23
  • بازدید امروز : 64
  • باردید دیروز : 32
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 16
  • بازدید هفته : 471
  • بازدید ماه : 471
  • بازدید سال : 19,258
  • بازدید کلی : 308,167